خواهر ناتنی

ساخت وبلاگ

من رو می گی گفتم استخدام کجا ؟؟ گفت همینجا

از طرف تو درخواست نوشتم و حاج آقا دستور داد و استخدام شدی. گفتم بابا من دارم میرم آلمان گفت باشه هروقت کارت درست شد برو

اول اردیبهشت 73 حکم من خورد و هیچوقت سفارت آلمان به من ویزا نداد

من در دفتر معاونت دانشجویی و کنار بابا مشغول به کار شدم

یک سال بعد با مهناز آشنا شدم

بیشتر اوقات تلفنی با هم در ارتباط بودیم

من شماره ای ازش نداشتم و همیشه اون به دفتر زنگ میزد

هر وقت هم که من تلفن رو بر نمی داشتم قطع میکرد

اون موقع هم موبایلی وجود نداشت و اگر هم بود فقط اونهایی که وضع مالی خوبی داشتند ازش استفاده میکردند

یک روز من رفته بودم سرویس بهداشتی و گویا مهناز کار واجبی داشت

زنگ زده بود و بابا برداشته بود گفته بود با فلانی کار دارم

من تو دستشویی بودم که بابا اومدم در زد گفت علیرضا

گفتم جانم

گفت بیا تلفن کارت داره

گفتم کیه ؟؟

گفت خواهرته

گفتم خب خودت با زهره حرف بزن

گفت آخه بابا زهره نیست من نمی دونم این خواهر از کدوم پدرته؟؟!!!

خلوتگاه من و دل...
ما را در سایت خلوتگاه من و دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jafari277a بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1402 ساعت: 12:40